روایتی از یک دیدار| متن و امضایی که یادگاری ارزشمند شد+ عکسقربانعلی مسافر دقیقا همین امروز بود؛ یک سال گذشته، آن روز جمعه که تا سر صبح چشم وا کردیم دنیا دور سرمان چرخید و چشم مان تیره و تار شد. ساعت یک و 20 دقیقه بامداد روز جمعه 13 دی 1398، فرودگاه بغداد و جسمی که بی سر شد، دستانی که از بدن جدا شدند و پیکری که قطعه قطعه. به بزرگترین و بهترین آرزویش رسید ولی یک ملت را داغدار کرد، نه نه، یک ملت نه بلکه یک جامعه اسلامی و یا حتی ملت های آزادی خواه جهان را در داغ خود سیاه پوش کرد. هولناک ترین خبر طی چند سال گذشته بود که بسیاری از افراد شنیدند؛ حاج قاسم شهید شد ؛ ساده در حد چند کلمه ولی پر از دلهره، تشویش و ترس به اندازه یک دنیا. مرد بود؛ مردِ میدان. همه عزادار بودند، پیراهن مشکی بر تن، گریان و پر از بغض ولی در این بین فرزندان کوچک و نوشکفته شهدای جوان و سرافراز مدافع حرم که پدران شان دوشادوش سردار سلیمانی در جبهه های سوریه و عراق جان فشانی کردند بسیار سوزناکتر، دردآورتر و داغدارتر هر چه قدر در توصیف حال و روز یک سال گذشته شان بگوییم نمی توانیم آن را به رشته تحریر درآوریم و با زبان قاصر و گنگ به بیان بیاوریم. فقط یادگاران شهدای مدافع حرم خودشان می دانند که چه کشیدند و چه بر سر و به حال و روزشان آمده است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |